هنر از بی هنر چه می پرسی
ذوق عیسی زخر چه می پرسی
نورخورشید را به او می بین
آفتاب از قمر چه می پرسی
لب او بوسه ده شکر آن است
با لبش از شکر چه می پرسی
لیس فی الدّار غیرهُ دیّار
غیراو ای پسر چه می پرسی
عشق مست است و عقل مخمور است
خبراز بی خبر چه می پرسی
خیر وشر را به این و آن بگذار
قصّه خیروشر چه می پرسی
نعمت الله بگو چه می گوئی
هست حال این دگر چه می پرسی
جناب شاه نعمت الله ولی