دلم بگرفت از این زهد ریایی
بیا ای ساقی رندان کجایی
به دور چشم مست می فروشان
ندارم میل زهد و پارسایی
خرابات است و ما مست خرابیم
چنین مخمور آخر تو چرایی
شراب صاف ما دری درد است
به ذوقش نوش اگر همدرد مایی
گدای حضرت سلطان ما شو
که یابی پادشاهی زین گدایی
در آیینه جمال خویش بینم
زهی خود بینی و هم خود نمایی
به شادی نعمت الله نوش کردم
می جام عطایای خدایی
جناب شاه نعمت الله ولی
بیا ای ساقی رندان کجایی
به دور چشم مست می فروشان
ندارم میل زهد و پارسایی
خرابات است و ما مست خرابیم
چنین مخمور آخر تو چرایی
شراب صاف ما دری درد است
به ذوقش نوش اگر همدرد مایی
گدای حضرت سلطان ما شو
که یابی پادشاهی زین گدایی
در آیینه جمال خویش بینم
زهی خود بینی و هم خود نمایی
به شادی نعمت الله نوش کردم
می جام عطایای خدایی
جناب شاه نعمت الله ولی