از برای خدا بیا ساقی
بده آن جام جانفزا ساقی
عاشق و مست و رند او باشیم
نظری کن به حال ما ساقی
نفسی بی شراب نتوان بود
پر کن آن جام می بیا ساقی
درد ما را به جرعه دردی
خوش بود گر کنی دوا ساقی
بزم عشق است و عاشقان سرمست
عقل بیگانه ،آشنا ساقی
در بهشتیم و باده می نوشیم
می تجلی بود،خدا ساقی
نعمت الله حریف و می در جام
خوش حضوری است خاصه با ساقی
جناب شاه نعمت الله ولی
بده آن جام جانفزا ساقی
عاشق و مست و رند او باشیم
نظری کن به حال ما ساقی
نفسی بی شراب نتوان بود
پر کن آن جام می بیا ساقی
درد ما را به جرعه دردی
خوش بود گر کنی دوا ساقی
بزم عشق است و عاشقان سرمست
عقل بیگانه ،آشنا ساقی
در بهشتیم و باده می نوشیم
می تجلی بود،خدا ساقی
نعمت الله حریف و می در جام
خوش حضوری است خاصه با ساقی
جناب شاه نعمت الله ولی