نور رویش آفتابی دیگر است
سایه او ماهتابی دیگر است
زلف اودر تاب رفت از دست دل
تاب او را پیچ و تابی دیگر است
گفتمش جان و دل و جانان تویی
گفت آری این جوابی دیگر است
نقش میبندم خیالش را به خواب
خوش بود این خواب خوابی دیگر است
جرعه جام شراب ما بنوش
تا بدانی کاین شرابی دیگر است
ای که میگویی حجاب من نماند
این نماندن هم حجابی دیگر است
گفته ما را بود ذوقی دگر
قول ما خود از کتابی دیگر است
جام پر آب است نزد ما حباب
جام ما آب و حبابی دیگر است
سید ما تا غلام عشق اوست
در جهان عالی جنابی دیگر است
جناب شاه نعمت الله ولی
سایه او ماهتابی دیگر است
زلف اودر تاب رفت از دست دل
تاب او را پیچ و تابی دیگر است
گفتمش جان و دل و جانان تویی
گفت آری این جوابی دیگر است
نقش میبندم خیالش را به خواب
خوش بود این خواب خوابی دیگر است
جرعه جام شراب ما بنوش
تا بدانی کاین شرابی دیگر است
ای که میگویی حجاب من نماند
این نماندن هم حجابی دیگر است
گفته ما را بود ذوقی دگر
قول ما خود از کتابی دیگر است
جام پر آب است نزد ما حباب
جام ما آب و حبابی دیگر است
سید ما تا غلام عشق اوست
در جهان عالی جنابی دیگر است
جناب شاه نعمت الله ولی