بود ما ازبود او پیدا شده
جمع گشته قطره ودریاشده
بر سر آبی و پنداری سراب
غرق آبی آب می جوئی زآب
قطره و موج و حباب و بحر و جو
هر یکی را گر بیابی آب جو
در محیط دیده ما کن نظر
یک دمی بنشین در مامی نگر
جام الوان پر کن از یک خم می
تانماید رنگهااز لطف وی
عاشقانه می بنوش از جام ما
شاهدی را می نگر در جامه ها
چشم ماهر سو که بیند در نظر
چشمه آب حیات است ای پسر
گر فسردی برلب جو ژاله ای
ور گدازی آب روی لاله ای
هر گلی را شیشه ای دان پر گلاب
هر حبابی کاسه ای می بین پر آب
کاسه وکوزه چو بشکستیم ما
خوش میان آب بنشستیم ما
قطره و دریا نماید ما و او
کل شیئ هالک الاوجهه
جناب شاه نعمت الله ولی
جمع گشته قطره ودریاشده
بر سر آبی و پنداری سراب
غرق آبی آب می جوئی زآب
قطره و موج و حباب و بحر و جو
هر یکی را گر بیابی آب جو
در محیط دیده ما کن نظر
یک دمی بنشین در مامی نگر
جام الوان پر کن از یک خم می
تانماید رنگهااز لطف وی
عاشقانه می بنوش از جام ما
شاهدی را می نگر در جامه ها
چشم ماهر سو که بیند در نظر
چشمه آب حیات است ای پسر
گر فسردی برلب جو ژاله ای
ور گدازی آب روی لاله ای
هر گلی را شیشه ای دان پر گلاب
هر حبابی کاسه ای می بین پر آب
کاسه وکوزه چو بشکستیم ما
خوش میان آب بنشستیم ما
قطره و دریا نماید ما و او
کل شیئ هالک الاوجهه
جناب شاه نعمت الله ولی