دل ندارد هر که او را درد نیست
وآنکه خود دردی ندارد مرد نیست
نزد بی دردان مگو زنهار درد
دشمن است آن دوست کو همدرد نیست
وآنکه خود دردی ندارد مرد نیست
نزد بی دردان مگو زنهار درد
دشمن است آن دوست کو همدرد نیست
با لب و رخسار و چشم مست یار
حاجت جام و شراب و ورد نیست
در هوای آفتاب روی او
در به در گشتیم و از وی گرد نیست
درد بی درمان ما را از یقین
همچو سیّد دیگری در خورد نیست
جناب شاه نعمت اللّه ولی