هفت دریا شبنمی از بحر بی پایان ماست
جان عالم نفخۀ ارواح آن جانان ماست
درخرابات مغان هستیم وجام می بدست
های وهوی عاشقان ازنعرۀ مستان ماست
موج دریائیم وعین ما و او هر دو یکیست
آبرو گر بایدت از ما بجو کان آن ماست
مدّتی شد تا به جان فرمان سلطان میبریم
این زمان سلطان ما فرمانبر سلطان ماست
گنج اگر جوئی بیا کنج دل ویران بجو
زآنکه گنج کُنتُ کَنزاً در دل ویران ماست
سیّد مستان به صد جان دوست می داریم ما
زآنکه رند سرخوش است و یاری از یاران ماست
جان عالم نفخۀ ارواح آن جانان ماست
درخرابات مغان هستیم وجام می بدست
های وهوی عاشقان ازنعرۀ مستان ماست
موج دریائیم وعین ما و او هر دو یکیست
آبرو گر بایدت از ما بجو کان آن ماست
مدّتی شد تا به جان فرمان سلطان میبریم
این زمان سلطان ما فرمانبر سلطان ماست
گنج اگر جوئی بیا کنج دل ویران بجو
زآنکه گنج کُنتُ کَنزاً در دل ویران ماست
سیّد مستان به صد جان دوست می داریم ما
زآنکه رند سرخوش است و یاری از یاران ماست