یاری که ز ملک آشنائیست
داند که قماش ما کجائیست
زاهد برِ مست اگر کند میل
آن میل به نزدما هوائیست
سلطانی این جهان فانی
باهمّت عارفان گدائیست
عاشق زبلا اگر گریزد
در مذهب عشق بی وفائیست
مائیم و نوای بی نوائی
ما را چو نوا ز بی نوائیست
گفتیم که غرق بحر عشقیم
این مائیِ ما ز خود نوائیست
مستیم و حریف نعمت الله
این نیز عنایت خدائیست
جناب شاه نعمت الله ولی