بلبل چو هوای گلستان یافت
هر کام که بود در زمان یافت
در صومعه دل نیافت ذوقی
ذوقی زحضور عاشقان یافت
بی جام شراب و عشق ساقی
کامی نتوان در این جهان یافت
هر زنده دلی که کشتۀ اوست
چون خضر حیات جاودان یافت
تا دُردی دَرد نوش کردم
دل از همه چیزها امان یافت
عمری است که می خورم می عشق
هر چیز که یافت دل از آن یافت
در کُنج دل شکستۀ من
گنجی است که جان من عیان یافت
زهد از بر ما کناره ای کرد
تا ساغر باده در میان یافت
مستیم و حریف نعمت الله
بزمی به از این کجا توان یافت
جناب شاه نعمت الله ولی