همه عالم تن است و او جان است
شاه تبریز و میر اوجان است
کنج دل شد به گنج او معمور
ور نه بی گنج کنج ویران است
عقل کل در جمال حضرت او
همچو من واله است و حیران است
زلف او موبه مو پریشان شد
حال جمعی از آن پریشان است
جام گیتی نمای دیده من
روشن از نور روی جانان است
هر چه بینی به دیده معنی
نظری کن که عین این آن است
بزم عشق است و عاشقان سرمست
نعمت الله میر مستان است
جناب شاه نعمت الله ولی
−اوجان : یکی از دهستان های چهارگانه بخش بستان آباد تبریز.
−در این شعر جناب شاه به اشاره از حضرت شمس تبریزی
سخن میرانند که به گفته بر حق مولانا تجلی دیگر باره مولی
علی (ع) بوده اند که در قونیه بدست عثمانیان به طرز فجیعی
به شهادت رسیدند.