باز سرمست جام جم شده ام
عاشق روی آن صنم شده ام
گر چه بودم ز هجر درویشی
دیگر از وصل محتشم شده ام
تا دلم خلوت محبت اوست
پرده دار در حرم شده ام
سرکویش مقام کرده ام از آن
در همه جای محترم شده ام
غم عشقش خجسته باد که من
این چنینن شادمان زغم شده ام
تا که منظور حضرت عشقم
فارغ از عقل و بیش و کم شده ام
از وجود و عدم رهید دلم
سیّد عالم قدم شده ام
جناب شاه نعمت الله ولی