ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد را به گوشه چشمی دوا کنیم
در حبس صورتیم و چنین شادو خرّمیم
بنگر که در سراچه معنی چه ها کنیم
رندان لاابالی و مستان سرخوشیم
هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم
موج محیط و گوهر دریای عزّتیم
ما میل دل به آب و گِل آخر چرا کنیم
در دیده روی ساقی و بر دست جام می
باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم
ما را نفس چو از دم عشق است لاجرم
بیگانه را به یک نفسی آشنا کنیم
از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام
تا سیّدانه روی دلت با خدا کنیم
جناب شاه نعمت الله ولی
غزل -آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند-جناب حافظ در پاسخ به این غزل حضرت
شاه بوده است