عجب است اینکه من زمن طلبم
حسنم وز حسن حسن طلبم
یار من با من است و من حیران
به ختا رفته و زختن طلبم
یوسف خویشتن همی جویم
نه چو یعقوب پیرهن طلبم
با دل زنده عشق میبازم
من نیم مرده تا کفن طلبم
دل جمعی به جان خریدارم
در سر زلف پرشکن طلبم
دل من مدّتی است تا گم شد
با اویس است و در قرن طلبم
در بهشت و بهشت می جویم
شمع بر کرده و لگن طلبم
روح اعظم نه یک بدن دارد
بلکه او از همه بدن طلبم
نعمت الّلهم و ز آل رسول
من کجا جای اهرمن طلبم