ازجام عشقش مست مدامم
ایمن زخاصّم فارغ ز عامم
ساقی ذوقش با دل حریف است
جانان شراب است جان است جامم
گر عشق بازی از من بیاموز
ور ذوق خواهی می خوان کلامم
در زهد اگر چه کامل نباشم
در عشق بازی رند تمامم
تابنده گشتم تا بنده گشتم
سلطان عشقش از جان غلامم
بی عشق جانان جانم چه باشد
بی دردِ دل من آخر چه باشم
باده به یادش ما را حلال است
بی عشق سیّد آب است حرامم
جناب شاه نعمت الله ولی