مائیم زنّار عشق آدم
مائیم زنور مهر خاتم
ما در دمِ عشق همچو نائیم
او در دم ما چو روح دردم
دردی است مرا ورای درمان
زخمی است مرا به جای مرهم
مائیم به وصل دوست دلشاد
مائیم زهجر یار در غم
گه شبنم گلستان عشقیم
گاهی شده جمع و آمده یَم
در ملک قِدم قَدَم نِه از عشق
تا گویندت که خیر مقدم
از لوح ضمیر نعمت الله
برخوان تو رموز اسم اعظم