ای عاشقان ای عاشقان من پیر را برنا کنم
ای تشنگان ای تشنگان من قطره را دریا کنم
ای طالبان ای طالبان کحّال مُلک حکمتم
من کور مادرزاد را در یک نظر بینا کنم
گر اَبکمی آید بَرَم در وی همی چون بنگرم
چون طوطی شکّر شکن شیرین و خوش گویا کنم
گر نفس بد فعلی کند گوشش بمالم در نفس
ور عقل دردسر دهد حالی ورا رسواکنم
من رند کوی حیرتم سرمست جام وحدتم
زآن در خرابات آمدم تا میکده یغما کنم
پروانه شمعش منم جمعیّت جمعش منم
من بلبلم در گلستان از عشق گل غوغا کنم
آمد ندا از لامکان کای سیّد آخرزمان
پنهان شو از هر دوجهان تا بر تو خود پیدا کنم
جناب شاه نعمت الله ولی
کحّال = سرمه کش، از باب تداوی
اَبکم =گُنگ
اَبکم =گُنگ