چو دیده سو به سو گشتم نظر کردم به هر سوئی
بجز نور دو چشم خود در این منظر نمی دانم
زهر بابی که می خواهی بخوان از لوح محفوظم
که هستم حافظ قرآن ولی دفتر نمی دانم
بر آمد نور سلطانی چه کفر و چه مسلمانی
طریق مومنان دارم ره کافر نمی دانم
بجز یاهو و یا من هو نمی گویم بروز و شب
درون خلوت شاهم برون در نمی دانم
هم او صورت هم او معنی هم او مجنون هم او لیلی
به غیر از سیّد و یاران شه و چاکر نمی دانم