هنر از بی هنر چه می پرسی
ذوق عیسی ز خر چه می پرسی *
نورخورشید را به او می بین
آفتاب از قمر چه می پرسی
لب او بوسه ده شکر آن است
با لبش از شکر چه می پرسی
لیس فی الدّار غیره الدّیّار
غیر او ای پسر چه می پرسی
عشق مست است و عقل مخمور است
خبر از بی خبر چه می پرسی
خیروشر را به این و آن بگذار
قصّۀ خیروشر چه می پرسی
نعمت الله بگو چه می گوئی
هست حال این دگر چه می پرسی
جناب شاه نعمت الله ولی
*اشاره به حج رفتن حضرت عیسی با خرش
که عیسی ع حاجی برگشت اما خر همان خر