آن کیست کلاه کج نهاده
بربسته میان و برگشاده
رندانه درآمده به مجلس
بردست گرفته جام باده
بگشوده در شرابخانه
مستانه صلای عام داده
سلطان خود و سپاه خویش است
گه گشته سوار و گه پیاده
درکنج دل خرابۀ ما
گنجی ز محبّتش نهاده
شاهانه به تخت دل نشسته
جان همچو غلام ایستاده
برهرطرفش هزار سیّد
مستند و خراب افتاده
جناب شاه نعمت الله ولی