ساقیا بادۀ شبانه کجاست
می بیاور که دور نوبت ماست
جام گیتی نمای پیش آور
که در آن جرعۀ خدای نماست
بی خبر کن مرا زهستی خود
تا خبر آرمت که یار کجاست
به گدائی رویم بر در دوست
که مراد همه جهان آنجاست
چون شنید ساقی این ز من با پیر
مشورت کردو گفت این چه صلاست
پیر پیمانه نوش پیمان ده
آن زمانی که بزم می آراست
گفت با دوست هر که بنشیند
باید اوّل ز رای خود برخاست
تا ببینی به دیدۀ معنی
نعمت الله را تو از چپ و راست
پس از آنت به گوش جان آید
درجهان آنچه مخفی و پیداست
که سراسر جهان و هر چه در اوست
عکس یک پرتوی است از رخ دوست
جناب شاه نعمت الله ولی